تا حالا چندتا سارا دورو بر خودتون دیدید؟کاش میشد ..........
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد : سارا ...
دخترک خودش رو جمع کرد ، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزش داری گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد ،تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت و سیاه و پاره نکن ؟؟ هـــا؟؟؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم !
دخترک چونهء لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم.... مادرم مریضه... اما بابام گفته اخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد .... اونوقت می شه برای
خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه.... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پول موند برای من یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد
شاد باشید نظر یادتون نره
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود " لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین". ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید ...
برای مشاهده بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید
در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»
ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»
جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»
کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟»
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»
شاد باشید نظر یادتون نره
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید. نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که ....
برای مشاهده بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید
حرفهای زن ومرد در مواقع مختلف زندگی!
سالگرد ازدواج
1) زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟
*****
روز زن
1)زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)
*******
روز مرد
1) زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
2) مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)
*****
40 روز بعد از تولد بچه
1) زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)
******
40 سال بعد
1)زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم
******
2 ثانیه قبل از مرگ
1) زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمه
*****
وصیت نامه
1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
2) مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید
*****
اون دنیا
1)زن : خطاب به فرشته ی مسول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))
2)مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن
این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید |
او هر هفته 10 کیلو برنج، 5 کیلو سیب زمینی، 24 عدد تخم مرغ و 6 لیتر شیر میخورد و به همین منظور...
![]() | این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید |
سومن خاتون، دختر بچه 5 ساله هندی است که نمیتواند اشتهای خود را کنترل کند. او همیشه گرسنه است و پزشکان معتقدند اگر درمان نشود، روزی خودش را هم خواهد خورد!
مشکل سومن از سه ماهگی آغاز شد و در سن 2 سالگی، وزنش به 38 کیلو رسید. در سن پنج سالگی او 75 کیلو وزن دارد و گفته میشود هر سال 15 کیلو بر آن افزوده میشود.
والدین سومن هر هفته کمتر از 10 دلار درآمد دارند و قادر به تأمین نیازهای غذایی او نیستند. او هر هفته 10 کیلو برنج، 5 کیلو سیب زمینی، 24 عدد تخم مرغ و 6 لیتر شیر میخورد و به همین منظور به خانه همسایههای خود مراجعه میکند اگر غذایش تامین نشود شروع به گریه و جیغ و داد و حتی پرت کردن سنگ به دیگران میکند.
پزشکان محلی معتقدند وی باید در یکی از شهرهای کلکته یا دهلی، تحت نظر متخصصین درمان گردد، اما خانواده او توانایی پرداخت هزینههای درمان را ندارند.
زن هق هق میکرد و اشک میریخت . وقتی دلیل آن همه بیتابی و درد را پرسیدم. با نگاهی که شادی فرسنگها از آن فاصله داشت گفت: «باورتان میشود کودک هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاکمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یک روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچههای عادی ندارد. »و بعد که آرامتر شد، تعریف کرد:
«من و همسرم هر دو کار میکردیم ولی الان من به خاطر او کارم را از دست دادهام. ساسان از سن 2 سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد آنقدر مادرم را اذیت کرد که او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمیشود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم باعث شد که او بینایی ...
برای مشاهده بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب ...ضرب المثل چینی می گوید: یک ایرانی اگر هواپیمایش سقوط نکند،از حوادث رانندگی جان سالم به در ببرد، آلودگی هوا زنده اش بگذارد و زلزله زیر آوار له اش نکند،حتماً از خوشحالی خواهد مرد