عکس و سرگرمی

اخبار روز ایران و جهان

عکس و سرگرمی

اخبار روز ایران و جهان

عشق به دختر دانش آموز رنگ خون گرفت!!

http://i32.tinypic.com/fdqzye.jpg

به گزارش اعتماد ، علی جوان 25ساله در حالی که اتهام قتل را پذیرفت ادعا کرد سپیده دختر مورد علاقه اش با شخص دیگری رابطه داشت.

در ابتدای جلسه محاکمه این متهم آرش سیفی نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و گفت؛ علی 12 تیرماه سال گذشته دختر نوجوانی به نام سپیده را خفه کرد و پس از انداختن جسدش در یک جوی آب متواری شد. متهم مدعی است سپیده را دوست داشته و به خاطر این علاقه مرتکب قتل شده است. وی ادعاهای کذبی نیز مطرح کرده است که از نظر دادسرا هیچ کدام از این اظهارات صحت ندارد و من به عنوان نماینده دادسرای تهران تقاضای صدور حکم قانونی را دارم.

در ادامه مادر سپیده در جایگاه حاضر شد و برای قاتل فرزندش تقاضای قصاص کرد. وی گفت؛ موضوع آشنایی تنها دخترم سپیده با علی به چهار سال قبل برمی گردد. در آن زمان ما در سفری به شمال با علی آشنا شدیم. البته بعدها من این موضوع را فهمیدم. زمانی که از شمال برگشتم علی و خواهرش به خانه ما آمدند. خواهر علی ادعا کرد دوست سپیده است اما من همه دوستاندخترم را می شناختم و می دانستم سپیده چنین دوستی ندارد. به هر حال من از آن دختر خواستم دیگر سراغ سپیده نیاید و همه چیز تمام شود. اما علی آنقدر اصرار و تهدید کرد تا سپیده حرفش را پذیرفت. علی می گفت سپیده را بسیار دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند. حتی یک بار هم با خانواده اش به خواستگاری آمد اما از آنجایی که مادرش بسیار بدرفتاری کرد من به خواستگار گفتم نمی توانم تنها دخترم را به پسری بدهم که مادرش راضی به این ازدواج نیست. با این حال چون علی خواستگار دخترم بود در رفت و آمد چندان برای آنها سخت نمی گرفتم و به شوهرم هم توصیه می کردم زیاد سختگیری نکند.

وی ادامه داد؛ آنها با هم زیاد بیرون می رفتند تا اینکه این اواخر علی مرا تهدید کرد و گفت اگر سپیده را به عقدش در نیاوریم او را می کشد. سپیده خیلی می ترسید به همین خاطر هم از جوانی به نام محمد خواسته بود آنها را هر کجا که می روند تعقیب کند. البته سپیده به من گفته بود محمد برادر دوستش است و از او کمک گرفته است. من هم اجازه دادم او ...

برای مشاهده بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید

http://i32.tinypic.com/fdqzye.jpg

به گزارش اعتماد ، علی جوان 25ساله در حالی که اتهام قتل را پذیرفت ادعا کرد سپیده دختر مورد علاقه اش با شخص دیگری رابطه داشت.

در ابتدای جلسه محاکمه این متهم آرش سیفی نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و گفت؛ علی 12 تیرماه سال گذشته دختر نوجوانی به نام سپیده را خفه کرد و پس از انداختن جسدش در یک جوی آب متواری شد. متهم مدعی است سپیده را دوست داشته و به خاطر این علاقه مرتکب قتل شده است. وی ادعاهای کذبی نیز مطرح کرده است که از نظر دادسرا هیچ کدام از این اظهارات صحت ندارد و من به عنوان نماینده دادسرای تهران تقاضای صدور حکم قانونی را دارم.

در ادامه مادر سپیده در جایگاه حاضر شد و برای قاتل فرزندش تقاضای قصاص کرد. وی گفت؛ موضوع آشنایی تنها دخترم سپیده با علی به چهار سال قبل برمی گردد. در آن زمان ما در سفری به شمال با علی آشنا شدیم. البته بعدها من این موضوع را فهمیدم. زمانی که از شمال برگشتم علی و خواهرش به خانه ما آمدند. خواهر علی ادعا کرد دوست سپیده است اما من همه دوستاندخترم را می شناختم و می دانستم سپیده چنین دوستی ندارد. به هر حال من از آن دختر خواستم دیگر سراغ سپیده نیاید و همه چیز تمام شود. اما علی آنقدر اصرار و تهدید کرد تا سپیده حرفش را پذیرفت. علی می گفت سپیده را بسیار دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند. حتی یک بار هم با خانواده اش به خواستگاری آمد اما از آنجایی که مادرش بسیار بدرفتاری کرد من به خواستگار گفتم نمی توانم تنها دخترم را به پسری بدهم که مادرش راضی به این ازدواج نیست. با این حال چون علی خواستگار دخترم بود در رفت و آمد چندان برای آنها سخت نمی گرفتم و به شوهرم هم توصیه می کردم زیاد سختگیری نکند.

وی ادامه داد؛ آنها با هم زیاد بیرون می رفتند تا اینکه این اواخر علی مرا تهدید کرد و گفت اگر سپیده را به عقدش در نیاوریم او را می کشد. سپیده خیلی می ترسید به همین خاطر هم از جوانی به نام محمد خواسته بود آنها را هر کجا که می روند تعقیب کند. البته سپیده به من گفته بود محمد برادر دوستش است و از او کمک گرفته است. من هم اجازه دادم او این کار را بکند.

پدر سپیده نیز گفت؛ اگر روز حادثه محمد دخترم را تعقیب نمی کرد او زنده می ماند و من علاوه بر علی او را هم مقصر می دانم. سپس محمد به عنوان شاهد در جایگاه حاضر شد. وی بعد از اینکه قسم خورد که واقعیت را بگوید، ادامه داد؛ چند هفته یی بود که با سپیده آشنا شده بودم. پسر جوانی او را به من معرفی کرد و گفت حالا که یک شرکت توریستی تاسیس کرده یی او می تواند برای تو کار کند و تو می توانی با او دوست هم بشوی. بعد از چند روز سپیده با من قرار گذاشت و ما همدیگر را دیدیم. او گفت چون دانش آموز است فقط می تواند تابستان کار کند. حتی ادعا کرد سابقه کار هم دارد و در یک کارگاه مبل سازی مدتی کار کرده است. بعد از آن من و سپیده در تماس بودیم. یک روز با من تماس گرفت و گفتپسری به نام علی خواستگار اوست و مرتب برایش مزاحمت ایجاد می کند. از من خواست آنها را تعقیب کنم و طوری رفتار کنم که علی تصور کند من نامزد سپیده هستم تا دست از سر سپیده بردارد. من هم قبول کردم. روز حادثه آنها را تعقیب می کردم. چهار ساعت در خیابان های تهران چرخیدند. در این مدت سپیده با پیامک من را باخبر می کرد و می گفت چه اتفاقی افتاده و کجا می روند. من هم دنبال شان می رفتم. تا اینکه در یک فرعی سمت لویزان آنها را گم کردم. در این مدت چندین بار برایم پیامک فرستاد و اطلاع داد کجا هستند. زمانی که به آنها رسیدم متوجه شدم علی پارچه یی را به سمت صورت سپیده برد و من در آن زمان فهمیدم پسر جوان بلایی به سر آن دختر آورده است. با ماشین به سمت آنها رفتم اما علی گاز داد و رفت. من سعی کردم تعقیبش کنم اما فرار کرد. از طریق نشانه هایی که سپیده داده بود خانه علی را پیدا کردم. به سراغ برادرش رفتم و به او گفتم کاری برای علی بکن چون او خودش را در دردسر انداخته است.

این مرد ادامه داد؛ برادر علی با او تماس گرفت ولی متوجه نشدیم دقیقاً کجاست. به خانه مادر سپیده رفتیم و از آنجا به اداره آگاهی مراجعه کردیم و بعد هم علی بازداشت شد و سپس جسد سپیده را پیدا کرد.

محمد گفت؛ من قبول دارم اشتباه کرده ام و نباید با سپیده ارتباط برقرار می کردم اما اصلاً نمی خواستم این اتفاق بیفتد و من در جریان رابطه او با علی نبودم.

سپس علی در جایگاه حاضر شد. او اتهامش را قبول کرد و گفت؛ من نمی خواستم سپیده را بکشم. واقعاً عاشق او بودم و هر چه می خواست برایش تهیه می کردم. من می خواستم با سپیده ازدواج کنم. زمانی که در شمال با هم آشنا شدیم شماره تماسش را به من داد اما من آن را گم کردم به همین خاطر هم با خواهرم به آدرسی که داده بود، رفتیم. فردای آن روز سپیده به دیدنم آمد. او از اینکه به خانه شان رفتم ناراحت شده بود اما برایش توضیح دادم شماره را گم کرده بودم و بعد هم رابطه دوستی ما آغاز شد. سپیده بیشتر بادخترخاله اش پیش من می آمد. بعد از مدتی تصمیم گرفتم به خواستگاری اش بروم اما به خاطر نوع پوشش سپیده مادرم با این ازدواج مخالفت کرد. البته بعد از آن من به خاطر سپیده با مادرم درگیر شدم و حتی دستش را هم زخمی کردم. این حرف ها را فقط به این دلیل می زنم که می خواهم عشقم را به سپیده نشان بدهم. بعد از این ماجرا برای سپیده یک موبایل خریدم تا بتوانم با او راحت تر ارتباط برقرار کنم. بعد از مدتی قبض تلفن سپیده آنقدر زیاد می آمد که قادر به پرداخت آن نبودم. چند بار پرینت تلفن او را گرفتم و متوجه شدم او به شماره یی بارها و بارهازنگ زده است و حتی با آن شماره بیشتر از من تماس گرفته. وقتی در مورد آن شماره پرسیدم به من گفت پسری به دوستش علاقه دارد و آنها با هم اختلاف پیدا کرده اند و او سعی دارد آنها را آشتی دهد. بار دوم هم این مساله تکرار شد تا اینکه من ازدخترخاله سپیده کمک خواستم. سپیده جلوی دخترخاله اش قول داد دیگر با آن پسر رابطه نداشته باشد و همه چیز تمام شد. بعد از من خواست تلفن را به نام دخترخاله اش بکنم چون دوست ندارد پرینت هایش را چک کنم.

متهم در ادامه گفت؛ من هرچه داشتم و نداشتم به پای سپیده ریختم. تمام لباس هایش را من می خریدم و هرچه طلا می خواست برایش تهیه می کردم. حتی زمانی که می خواست وسایل اتاقش را عوض کند من برایش خرید می کردم چون دوستش داشتم. تا اینکه با عمویش آشنا شدم. او به من گفت سپیده پیش از من یک تجربه بد داشته و نمی خواهد آن تجربه دوباره تکرار شود. من هم به او توضیح دادم ما می خواهیم با هم ازدواج کنیم. هر بار که بیرون می رفتیم و خرید می کردیم یکی از اقوام سپیده با ما بود. تا اینکه پیش از عید به من گفت دو میلیون تومان پول نیاز دارد. من ماشینم را فروختم و پول را به حساب مادرش ریختم و با مابقی پول برای سپیده لباس و طلا خریدم و مبلغی هم به او عیدی دادم. رابطه ما ادامه داشت تا اینکه روز حادثه من و سپیده با هم قرار گذاشتیم.

متهم ادامه داد؛ سپیده به من گفت نمی تواند بیاید و ما با هم جر و بحث کردیم و بالاخره آمد. ما در شهر پرسه می زدیم. این تنها زمانی بود که من و سپیده تنها می شدیم و می توانستیم با هم حرف بزنیم اما این بار پیامک های سپیده آغاز شد. نمی توانستم تحمل کنم. از او خواستم به اس ام اسبازی پایان دهد. در همین حین متوجه شدم ماشینی ما را تعقیب می کند. دیگر مطمئن شدم کار سپیده است. آن ماشین را گم کردم. به سمت لویزان رفتیم. باز هم بر سر پیامک هایی که سپیده می فرستاددرگیر شدیم. من و سپیده هر دو چند قرص خوردیم. آنقدر عصبی بودیم که نمی دانستیم چه کنیم. من از ماشین پیاده شدم تا صورتم را بشویم. وقتی برگشتم دیدم سپیده با تلفن حرف میزند. تا من را دید قطع کرد و همین باعث درگیری ما شد. من ضربه یی به سینه او زدم و او هم مرا زد و دستم را گاز گرفت. دستم را روی گلویش گذاشتم. اصلاً در حال خودم نبودم. خوابم برد و وقتی بیدار شدم او مرده بود. بعد به سمت بیمارستانی رفتم و او را جلوی بیمارستان رها کردم و به خانه برگشتم.

متهم در آخرین دفاعیات خود گفت؛ من عاشق سپیده بودم و با توجه به اینکه مبل ساز بودم درآمد خوبی داشتم و هر چه داشتم پای سپیده می ریختم. من نمی خواستم او را بکشم.

بعد از پایان جلسه محاکمه هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد