عکس و سرگرمی

اخبار روز ایران و جهان

عکس و سرگرمی

اخبار روز ایران و جهان

دختر 19 ساله پس از تجاوز سه مرد به او خودکشی کرد!!

انون زنان ایرانی-امین علم الهدی: کوکب پس از تجاوز سه مرد به او خودکشی کرد. دختر 19 ساله ای که دریکی از چهارراههای تهران غیر از مواد فروشی و دست فروشی مجبور به خودفروشی هم بود. کوکب دختر زیبایی از افغانستان بود. دختری که به خاطر زیبایی اش ساقی مواد و فاحشه چهارراه شناخته می شد.

 

وکب 19 ساله چند روز پیش خودکشی کرد و دیروز پنج شنبه برای همیشه از این دنیا رفت وحالا معصومانه در زیر خروارها خاک آرام گرفته است.

رضا یکی از همان کودکان کاری که یک هفته را با او و دوستانش سپری کردم با چشمانی پر اشک و بغضی فروخوده خبر خودکشی کوکب را می دهد و می گوید که کوکب نتوانست شرم تجاوز این سه مرد را تاب بیاورد .رگ های دستش را می زند و خودش را از بالای پل به پایین می اندازد. گریه امانش نمی دهد:"کوکب فقط 19 سال داشت."

روزی را به یاد دارم که رضا ، کوکب را که در سر چهارراه ایستاده بود نشانم داد:" کوکب چون کمی قیافه بهتری دارد باید خودفروشی هم بکند. تازه با محمود هم مجبور است رابطه داشته باشد."

یک هفته زندگی در کنار کودکانی که بیشتر زندگی شان در خیابان و سرچهارراهها می گذرد به یاد ماندنی است اما خاطره ای تلخ .

محمد یکی از این کودکان است: "بله من فلج هستم. اما فلج مادر زاد نیستم."گفتم متوجه نمی شوم گفت:"اینطور که محمد می گوید وقتی بچه بوده ام. پدر و مادرم برای در آوردن خرج موادشان در عصبم آمپول می زنند."

رضا یکی از بسیار کودکان کاری است که در طول یک هفته نفوذم زندگی ام با این قشر توانستم با او حرف بزنم."خود محمد را می بینی 23 سال سن دارد. خودش پایش را قطع کرده است." گفتم چرا؟:"چون بهتر بتواند ترحم مردم پشت ماشین ها را جلب کند." پدر و مادر رضا هر دو معتاد هستند. مادر او هم گدائی می کند.رضا بعد از بزرگ شدن باید خرج مواد پدرش را هم بدهد.

"خانم !آقا! تو را به خدا از من فال می خرید؟ "سردم است. شام نخورده ام. گفتمان حاکم در شب هایم در هفت شب سرد پائیزی شمال شهر همین بود. چهارراه با چراغی که سبز و زرد و قرمز می شد اما به حال بچه های دست فروش هیچ تفاوتی نداشت. تنها ماشین ها عوض می شدند.

"فال دانه ای 200 تومان" در سرمای سرد خارج از شهر نزدیک ویلاهای اعیان نشین چهارراهی است که کودکانش با بی محلی ها و گاهی دلسوزی های افراد در ماشین خوشحال یا ناراحت می شوند.هر چهارراه مسئولی دارد و هر چند چهارراه مسئول دیگری دارند. بچه های یک خیابان یا چهاراه باید سهم صاحب چهارراه را بدهند و او هم سهم رئیس خود را بدهد. فال 200 تومانی 150 تومانش برای مسئول چهارراه است.

عبدالله از کودکان چهارراه است:"من حدود دو ماه است اینجا مشغول به کار شده ام."عبدالله هفت سال دارد،درس نمی خواند ،پدر و مادر ندارد،ساقی مواد مخدر در چهارراه هم هست:"بسته بندی ها را محمود انجام می دهد. من فقط همراه با آدامس یا گل یک بسته می دهم و چهار هزار تومان می گیرم.بعد هم پول را به محمود می دهم.محمود صاحب چهارراه است. او 20 سال دارد. بعد هم محمود دویست تومان به من می دهم."

محمود عبدالله را به خاطر چهره معصوم و کودکی اش انتخاب کرده است.

بازار هم از جاهایی است که این کودکان آماده به کار در انجا در هم می لولند. در بازار شاید به راحتی نتوان کارگاه هایی که در آن کودکان بیشتر از یک مرد بزرگسال کار می کشند ،حقوق کمتری می دهند و حتی بیمه هم نمی کنند دید.

دستان سیاه و کبود، کفش ها،نایلون ها،کیف ها،آن طرف چرخ خیاطی ،همین دستان کوچک ترک خورده است که در کل کارگاه به چشم می خورد. آن یکی مشغول دوختن یک شلوار که حدود ده سایز از خودش بزرگتر است. چون من از بقیه به ظاهر بزرگتر بودم،حمالی را به من دادند. وظیفه ام این بود،که کالاهایی که در کارگاه درست می شوند را به بازار ببرم. من بودم و سه نوجوان که بیشترین شان 18 سال داشت.در راه برگشت آنقدر خسته بودم که می خواستم ساعت ها بخوابم اما بار بعدی ، بار بعدی ،بار بعدی .....هنوز بار بود و جالب که انگار آن سه خسته نمی شدند.

احد از همه کوچکتر بود 16 سال داشت. کرد بود : "باور می کنی که من بارها به خاطر یک ساعت دیر رسیدن بار دستمزد یک هفته ام نگرفته ام؟" از حقوقش می پرسم:"هفته ای حدود چهارده هزار تومان."

شب وقتی می خواهم بخوابم آنقدر خسته ام که سرم به متکا نرسیده خوابم می برد. اما فردا شب آنجا بودم اما نمی خواستم بخوابم . باورم نمی شد می رقصیدند و می خواندند. احد داد زد:" بچه شهری نمی آیی پیش ما؟" ترجیح دادم از دور نگاه کنم. با دستان بسته شده شان دست می زدند.

ولی الله ، یکی از بچه های کارگاه کیف دوزی است. 10 سال دارد :" من پنج خواهر و برادر دیگر هم دارم که همه کار می کنند." او حقوق کمتری می گیرد:" هفته ای ده هزار تومان می گیرم. اما بد هم نیست. اینجا می خوابم نهار و شام هم که با خودشان است."

دست یکی از کودکان در کارگاه زیر چرخ می رود. چون بیمه نیست و صدایش هم بلند نیست با وضعیت غیر بهداشتی دستش را همانجا پانسمان می کنند. مسئول کارگاه که مردی جا افتاده است. هیچ واکنش خاصی به این اتفاق نشان نداد. او گفت: "دستش را ببندید انشاالله چیزی نیست."پسرک داد می زد. دستش را بستند. حاج آقا به برادر بزرگتر او گفت:"یک مدت او را به کارگاه نیاورید تا استراحت کند. "

وقتی احد دید من شوکه شده ام گفت:"زیاد چیز عجیبی نیست. هر چند وقت یک بار این جور اتفاقات رخ می دهد. حاج آقا هم همین را می گوید. اگر حال طرف خوب شد باز می آید و گرنه به یکی از چهارراه ها یا خیابان ها می رود. تا گدایی کند."

مغازه دارهایی که برای آنها جنس می بردیم با بدترین واژه ها صحبت می کردند. در خیابان هر کس به ما تنه می زد و ما حق بحث نداشتیم چون اگر بار دیر می رسید حقوق نمی گرفتیم. مسئولیت تغزیه مغازه های متقاضی مواد هم با ما بود. برای بعضی از صاحب مغازه ها تریاک می بردیم. در کارگاه حاج آقا بخش زنان ومردان را جدا کرده بود. اما من گاهی برخی از زنان کارگاه را می دیدم که به اتاق حاج آقا می روند و تا پایان وقت کاری بیرون نمی آمدند.

کارگاه یا چهارراه هر دو غیر قانونی است. کودکانی که در آنها به کار گرفته می شوند و زنانی که مورد بدترین اذیت ها قرار می گیرند. از دختر 13 ساله ای که هر روز به حجله یکی از بازاری ها می ر فت تا پسر هفت ساله محروم از تحصیل که هفته ای یک بار مورد آزار و اذیت جنسی صاحب چهار چهارراه قرار می گرفت.

بی بی خانم زن جاافتاده ای از اهالی دیار افغانستان شب ها برای بچه ها مادری می کند. همه او را دوست دارند. محل زندگی اهالی چهارراه در خرابه ای خارج از شهر است . محل زندگی انها خرابه ای پشت آن همه خانه زیباست.

یکی از شب های بودن در کنار این کودکان با بی بی خانم حرف می زنم.می گوید :" یکی از پسرهایش در جنگ افغانستان مرده و آن یکی به دست طالبانی ها کشته شده است." خودش در ایران تنهاست . آن شب کوکب دیرتر وخسته تر از همه به میان ما می آید. به بی بی خانم سلام می کند وبی هیچ حرفی به اطاق محمود می رود.

دختری با اشتهایی نامحدود که به زودی خواهد مرد!! (+عکس)


این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید


او هر هفته 10 کیلو برنج، 5 کیلو سیب زمینی، 24 عدد تخم مرغ و 6 لیتر شیر می‌خورد و به همین منظور...




این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید




سومن خاتون، دختر بچه 5 ساله هندی است که نمی‌تواند اشتهای خود را کنترل کند. او همیشه گرسنه است و پزشکان معتقدند اگر درمان نشود، روزی خودش را هم خواهد خورد!
مشکل سومن از سه ماهگی آغاز شد و در سن 2 سالگی، وزنش به 38 کیلو رسید. در سن پنج سالگی او 75 کیلو وزن دارد و گفته می‌شود هر سال 15 کیلو بر آن افزوده می‌شود.



والدین سومن هر هفته کمتر از 10 دلار درآمد دارند و قادر به تأمین نیازهای غذایی او نیستند. او هر هفته 10 کیلو برنج، 5 کیلو سیب زمینی، 24 عدد تخم مرغ و 6 لیتر شیر می‌خورد و به همین منظور به خانه همسایه‌های خود مراجعه می‌کند اگر غذایش تامین نشود شروع به گریه و جیغ و داد و حتی پرت کردن سنگ به دیگران می‌کند.



پزشکان محلی معتقدند وی باید در یکی از شهرهای کلکته یا دهلی، تحت نظر متخصصین درمان گردد، اما خانواده او توانایی پرداخت هزینه‌های درمان را ندارند.

پسر 7 ساله شرور چشم کور میکند،به دختر 18 ساله تجاوز میکند .....

زن هق هق می‌کرد و اشک می‌ریخت . وقتی دلیل آن همه بی‌تابی و درد را پرسیدم. با نگاهی که شادی فرسنگ‌ها از آن فاصله داشت گفت: «باورتان می‌شود کودک هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاکمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یک روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچه‌های عادی ندارد. »و بعد که آرام‌تر شد، تعریف کرد:

«من و همسرم هر دو کار می‌کردیم ولی الان من به خاطر او کارم را از دست داده‌ام. ساسان از سن 2 سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد آنقدر مادرم را اذیت کرد که او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمی‌شود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم باعث شد که او بینایی ... 

برای مشاهده بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

عنوان خودرویی که فعلا تک هستش و در همسایگی 33 پل اصفهان جولان می

ماتیز هم خودرویی است جالب و دوست داشتنی است  کسانی هم که دارند مثل اتومبیلشان انسان های جالب و دوست داشتنی هستند یکی از این افراد در اصفهان سکونت می کند و کاری کرده که فعلا تک هستش و خوب با این اتومبیلش برای ماشین بازهای پایتخت شاخ و شونه می کشد !!!! از شوخی که بگذریم یکی از اتومبیل های جالبی است که برای آقای مصطفی مرتضوی 24 ساله از اصفهان هستش که لیسانس مکانیک هم دارد و از بچگی دوست داشته یک روزی کار تکی کند که بالاخره کاری کرد که اگر تک هم نباشد ماتیز اسپرت انگشت شمار وجود دارد ولی قطعا به این کاملی همین یک دستگاه است و بس ....

 

از علاقه مندی به اتومبیل برای ما توضیح بده:

علاقه مندی که مسلما از کودکی بوده و از 15 سالگی پشت فرمان اتومبیل می نشستم که بالاخره اتومبیل خریدم و شروع به عشق بازی کردم

 

چرا ماتیز؟

چون کسی تا به حال ماتیز رو به این شکل اسپرت نکرده بود و اینکه دوست داشتم یه ماشین کوچک متفاوت داشته باشم که با عبور از خیابان ها جلب توجه کند

برای مشاهده عکس های بیشتر بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

دختری که به قول خودش جسارتی در ماشین بازی انجام داده

گزارشی از دختری که به قول خودش جسارتی در ماشین بازی انجام داده کسی که عاشق ماشین بازی شده و دو ماه هست که یک پراید هاچ بک جمع کرده و اسمش و گذاشته ژیگول عشق !! واقعا مثل پسرها همه کارهای ماشینش رو خودش انجام می ده و نکته جالب اینجاست که روزی که رفتم گزارش رو تهیه کنم دیدم آچارهایی روی صندلی ماشینش گذاشته ! من می خواستم مصاحبه رو شروع کنم ولی فهیمه شریفی 24 ساله نمی گذاشت و می گفت 5 دقیقه دیگه دیدم 2 تا دیگه از ماشین های دیگه اومدن و گفت که اینا از بچه های اکیپ هستن ...! یکی که ابوالفضل لامع دوست مسی 42 بود و دیگری یک پراید هاچ بک دیگری بود مثل خودش و دقیقا لوازم های اتومبیل این دختر جوان و عاشق هیجان رو می تونستید در ماشین دوست دیگر ببینید و دقیقا اون ماشین هم پشتش نوشته بوده ژیگول ..! 100 درصد این دو ماشین با هم آشنا بودند و با هم در خیابان ها می گازند!!!  شخصیت های جالبی در ماشین بازی کشور ما وجود داره ولی کسی به اونها نمی پردازه ما این کار رو انجام دادیم تا شما هم بیشتر با این خانم عاشق ارتفاع سواری آشنا بشید ....... 

 

دختری که با ژیگول عشقش در خیابان های پایتخت طی طریق می کند !!!!

 

12.jpg 

 

برای دیدن بقیه عکسها ومطالب به ادامه مطلب بروید !!!!

ادامه مطلب ...

پلیس الگویی برای مردم ایران نبینی از دستت رفته (خجالت آمره) بداغ

پلیس الگویی برای مردم ایران نبینی از دستت رفته (خجالت آمره) بداغشش

رو تابلو نوشته شده شستشوی اتومبیل در سرتاسر مسیر ممنوع میباشد

 

شاد باشید نظر یادتون نره

 

www.kiss2kiss.blogsky.com

 

ضرب المثل چینی

 ضرب المثل چینی می گوید: یک ایرانی اگر هواپیمایش سقوط نکند،از حوادث رانندگی جان سالم به در ببرد، آلودگی هوا زنده اش بگذارد و زلزله زیر آوار له اش نکند،حتماً از خوشحالی خواهد مرد

کابینتهای مدرن 2009 زیبا ترین کابینتهای کابینت روز

ernestomeda-seventy-kitchen-laminate-countertop.jpg

برای مشاهده عکس های بیشتر بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...

این بار خود عکاسها به سوژه برای عکس تبدیل شدند(20 عکس)

توی این عکسها شما می بینید که عکاسها با چه دقتی در حال عکس گرفتن هستند و برای شکار یک لحظه چه کارهایی که نمیکنند

برای مشاهده عکس های بیشتر بر روی ادامـــه مطـــلب کلیک کنید

ادامه مطلب ...